مرداد ۲۷۱۳۹۱
 

مصاحبه با دکتر حسین لطف آبادی(استاد دانشگاه شهید بهشتی).

متن زیر مصاحبه ای است با دکتر حسین لطف آبادی ، روانشناس تربینی(متخصص تعلیم و تربیت).این مصاحبه توسط آقای احمد حلت مدیر مسئول مجله موفقیت انجام شده است و  در سایت دکتر لطف آبادی هم منتشر شده است که نکات مهم این مصاحبه در زیر نقل میشود(دکتر لطف آبادی از اساتید پیش کسوت در تعلیم و تربیت و روانشناسی تربیتی در ایران است.ایشان اکنون در دانشگاه شهید بهشتی به تدریس و تحقیق اشتغال دارند.برای ایشان آرزوی توفیق و سلامتی دارم).

من ۲۷ سال است که  مستمراً بر روی روان‌شناسی مردم ایران مطالعه کرده‌ام. این مطالعات نکات بیشماری را در روان شناسی مردم ایران به من ثابت کرده است. می توانم از پیشینه و نقاط قوت و روح زیبای ایرانیان اصیل سخنها بگویم اما اجازه بدهید به مشکلات روان شناختی عموم مردم اشاره کنم تا به خود آییم و برای ایجاد وضعیت بهتر، تلاش کنیم:

۱-مساله اول و اساسی روان‌شناختی اکثر مردم ایران، وجود مشکلات در شخصیت آنها و در چگونگی شکل گیری هویت آنهاست.

۲-مساله دوم وجود مشکلات بنیانی در شیوه فکر کردن و در ضعف خردمندی و کم توجهی به یافته های دقیق علمی در مورد جهان هستی و زندگی انسانی است.

۳-مسأله سوم آن است که مردم ما خود را غالباً دانا تصور می کنند اما نادانی و خرافه شیوع بسیار گسترده ای دارد.

از این سه مشکل بزرگ یک چیزی متولد می‌شود و آن هم مشکلات رفتاری افراد است که خود را در رفتار شهروندی، در رفتار اجتماعی، در رفتار اقتصادی، در رفتارهای بهداشتی و حتی در شهرسازی و معماری و ترافیک شهری نیز نشان می دهد. بنابراین ریشه مشکل در ساختار شخصیت و نقشه های مفهومی ذهنی و داده هایی است که مردم با آنها فکر و عمل می کنند و زندگی خود را می گذرانند.

رشد شخصیت و اندیشه و دانایی مردم وقتی امکان پذیر است که آنان از کودکی در فضای متعادل و با کمک انسان‌های رشد‌یافته اعم از پدر و مادر و معلم و نیز در خانواده و مدرسه و رسانه و دیگر نهادهای اجتماعی و فرهنگی پرورش یابند اما واقعیت این است که وضعیت رشد و تربیت آنان در حال حاضر چنان نیست که انتظار داریم.

ما هر روز در ارتباطات روزمره خود مشاهده و تجربه می کنیم که هویت‌ها مشکل دارند، شخصیت‌ها مشکل دارند. هویت مدنی و شغلی و فکری و فرهنگی عامه مردم را نگاه کنید بهتر حس خواهید کرد که من چه می گویم. نگرش انسانی و اندیشه درست و واقع گرایی علمی نیز کمیاب است. از همه بدتر آنکه تبعیض و دروغ و دغلکاری و عقب ماندگی و سطحی نگری شیوع دارد و ما از جایگاه تاریخی خود به عنوان یک ملت بزرگ و زندگی ساز که در طول تاریخ خود به اندیشه ورزی و آبادکردن جهان شُهره بوده ایم فروافتاده ایم.

تنها راه نجات از این وضعیت یک تحول اساسی رسانه ای و فرهنگی و تعلیم و تربیتی است تا فرزندان ایران با نگرش مینوی و انسان دوستی تربیت شوند، روش درست اندیشیدن و نگاه واقع گرایانه به هستی و به زندگی انسانی را بیاموزند، و رفتارهای متناسب با زیستن در جهان معاصر را فراگیرند.
بنابراین یک مشکل شخصیتی و یک مشکل فکری و یک کمبود واقع گرایی علمی، زمینه‌ساز مجموعه‌ای از مشکلات رفتاری است که یک قلم آن یازده میلیون پرونده جاری در دستگاه قضایی است که میلیونها نفر که اقلاً نیمی از جمعیت کشور را در بر می گیرد با آن درگیرند.

همین طور، تعداد بیکاران، بینوایان، بیماران، نابکاران، معتادان، آدم‌های کلاهبردار، و آدم‌های خلاف‌کار و دغلکار به نسبت جمعیت مردم ایران زیاد است. از مردم شایسته ایران با تاریخ و فرهنگ چند هزار ساله و ارزش‌های عمیق مینوی و انسانی واقعا انتظار بالاتری می‌رود.از نظر روان شناختی نیز، رقم اضطراب و افسردگی و پرخاشگری و روان رنجوری و ترس و وسواسهای فکری و احساسی و رفتاری و خرافه گرایی رقم بسیار بالایی است.
به جرأت می توان گفت که نیمی از مردم دچار درجاتی از این اختلالهای روانی هستند و بقیه نیز نیازمند تحول در نگرش و ساختار اندیشه و نقشه های شناختی و مفهومی و مجهز شدن به واقع گرایی علمی هستند.
در وضعیتی که هستیم، من به عنوان کسی که نیم قرن است به کار روان شناسی اشتغال دارم و این دانش رهایی بخش حرفه من است، احساس نگرانی می‌کنم.

اما مشکلات اصلی روان شناختی مردم از خانواده‌ها شروع می شود و در سطوح گوناگون اجتماعی و فرهنگی و جهانی و تاریخی تداوم می یابد. این مشکلات را اصلاً نباید صرفاً در محدوده روان شناسی فردی محصور کرد بلکه باید نگرش فلسفی و تاریخی و اجتماعی و فرهنگی را نیز به آن اضافه کرد.
بگذارید از مشکلات فردی شروع کنیم. اضطراب و افسردگی و پرخاشگری و ترس و وسواس‌های گوناگون و خرافی گری که به شکل‌های مختلف بروز می‌کنند شیوع فراوان دارند و اقلاً نیمی از مردم را گرفتار خود کرده اند. این مشکلات، خاصه به دلایل وضعیت متفاوت اجتماعی و فرهنگی در کشور ما در مقایسه با کشورهای پیشرفته صنعتی مجموعه‌ای از اختلالها را ایجاد کرده است که خاص مردم ماست و درمان آنها نیز باید با ویژگیهای زندگی مردم ایران همخوانی داشته باشد.

از دیدگاه من فردی که دچار اختلال روانی است در واقع طبیعت زیبای انسانی خود را گم کرده و بنیاد مشکلش این است که در چگونگی اندیشه و احساس و رفتار خود نه به طبیعت درونی انسانی خود پاسخ درستی می دهد و نه از دانشهای موجود و فرهنگ انسانی و ملی و مقتضیات حقوق انسانی خویش در عصر حاضر، کمک می گیرد و چنین است که من به هفت مشکل بنیادی روان شناختی مردم، یعنی به اضطراب و افسردگی و پرخاشگری و روان رنجوری و ترس و وسواس و خرافه گری، یک مفهوم دیگر به نام گمگشتگی هویتی را نیز که خاص ایرانیان است اضافه می‌کنم و تلاشم این است که فرد را به خود انسانی و اندیشه درست و واقع نگری باز گردانم تا خود او بتواند قدم به قدم اختیار زندگی سالم و پاسخگویی به طبیعت انسانی خویش و جایابی خود در تاریخ و فرهنگ انسانی معاصر جهانی و ملی را بدست گیرد و در جریان تشخیص و مقابله با این هشت بیماری که برشمردم، و اکثر افراد به نوعی گرفتار همه یا برخی از آنها هستند، به سلامت روانی برسد و راه رشد و کمال انسانی ممکن و مخصوص به خود را پیش گیرد.

در فرایند این درمان و بهبودبخشی، اساس کار در بررسی و سنجش و تشخیص درست است. به بیان دیگر، مهمترین بخش درمان، روان‌سنجی است و اگر کار سنجش و تشخیص به درستی صورت گیرد و کار مشاوره با سنجش و تشخیص مستمر همراه گردد، درمان و بهبودبخشی نیز امکان پذیر می شود.

مجموعه دوم از مشکلات، مسایل خانوادگی افراداست. که متاسفانه میزان آن هم بالاست. یعنی ما، به عنوان زنان و مردان بزرگسال، ادراک درستی از یکدیگر نداریم. انتخاب غلط، ادامه دادن غلط، و راه حل های غلط در برخورد با مسائل باعث می شود که مشکلات هم مدام در حال افزایش است. برخی از مشکلات خانوادگی، که با اختلالهای روانی هشت گانه ای که نام بردم گره خورده، آن‌قدر شدید است که نشانه روشنی از درهم ریختگی خانواده و نیازمند درمان و بهبودبخشی است.

مجموعه سوم از مشکلات مربوط به نوع فلسفه تعلیم و تربیت و برنامه ریزیهای آموزشی و درسی و تربیتی در مدارس است که هدفها و برنامه ها و محتوا و روشهای موجود آنها دچار گرفتاریهای بزرگ و بیشمار است. شرح این ماجرا مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.

افزون بر اینها می توان به چهار مجموعه مهم دیگر، یعنی زمینه ها و بافتهای اجتماعی و اقتصادی و رسانه ای و فرهنگی اشاره کرد که شرح و توضیح آنها نیز از محدوده این گفتگوی کوتاه بسیار فراتر است. فهم این مشکلات روان شناختی در کشور ما، هرچند وجوه شباهتی با مشکلات مردم کشورهای دیگر دارد ولی دارای وجوه تفاوت بسیار نیز هست و ما واقعاً نیازمند پژوهش و نظریه پردازی و برنامه ریزیهای نوآورانه در بررسی و سنجش و تشخیص و درمان و بهبودبخشی روانی-اجتماعی-فرهنگی مردم هستیم تا بتوانیم ریشه های بسیار عمیق این اختلالها را در کلیت خود از کشورمان ریشه کن کنیم.

احمد حلت:  غم و فرهنگ غم در کشور ما نهادینه شده است. ما برای گریه کردن بسیار آماده‌ایم، اما برای شادی هیچ کاری نکرده‌ایم. اصلا می‌خواهم بدانم با اطلاعات و دانشی که شما در زمینه شادی از ایران باستان دارید به عنوان یک ایران‌شناس، شادی چه نقشی در زندگی مردم دارد؟

چون فرمودید ایران باستان اجازه بدهید من هم یک نگاه تاریخی به سئوال شما بیندازم. ما از برون و درون صدمه دیده ایم. کشور ما در طول دو هزار و پانصد سال گذشته از چهار سو مورد تهاجم بیابان‌گردان و غارتگران وحشی بوده است و آنها خیلی به ما لطمه زده‌اند و تمدن و فرهنگ ایرانی را پایمال غارتگریهای خود کرده اند و ما زیانها کرده‌ایم. مثلا در نظر بگیرید که مغول‌ها از شرق ایران به کشور ما حمله کردند و ویرانیهای عظیم به بار آوردند که من نمونه شاخص آن را یادآوری می کنم. در سیاه روز ۲۸ فروردین سال ۶۰۰ خورشیدی خیامی، مغول‌‌ها به نیشابور ما حمله کردند و به نوشته میرخواند و خواندمیر و استاد عباس اقبال و بسیاری از دیگر مورخان، طی ۱۵ روز یک میلیون و هفتصد و چهل هزار  نفر را سر بریدند و شکمشان را پاره کردند. به طور میانگین هر سرباز مغول در هر روز سیزده نفر مرد و زن و کودک را کشت. در این میان چه بسیار انسانهای فرهیخته و دانشی که خونشان به زمین ریخته شد و به عنوان مثال یکی از این قربانیان، فریدالدین عطار نیشابوری است. در طول تاریخ بشریت چنین جنایت عظیمی در چنین مدت کوتاهی صورت نگرفته است. البته مردم مقاومتهای جانانه کردند ولی شدت خشونت بیابانگردان وحشی به حدی بود که به تمدن و فرهنگ ما واقعاً لطمه زد. ما مردمانی هستیم که با این تهاجمها بسیار مقابله کرده ایم ولی روح ایرانی چنان پرورده نشده بوده است که از این تهاجمها در امان بماند.

ایرانیان اصیل مردمی شریف و بزرگوار هستند ولی ما، بجز موارد استثنا مثل کورش و داریوش و شاپور اول و نوشیروان و یعقوب و کریمخان و غیره، از حاکمانی بهره مند نبوده ایم که بزرگمردی اخلاقی و شجاعت مردم را با خردمندی و دانایی و صنایع و فنون پیشرفته همراه سازند تا آمادگیهای لازم برای مقابله با متجاوزان وحشی را داشته باشند.

آموزشهای خرافی و جهل و فهم خطای عامه مردم از زندگی نیز، که بیش از همه حکیمان بزرگ ما چون فردوسی و خیام و حافظ از آنها نالیده اند، علت دیگری در غمزدگی مردم است. بی جهت نیست که این سه بزرگمرد بی همتای اندیشه ایرانی راه سعادتمندانه و شادمانه زیستن را به ما نموده و ما را از غم و جهل و ترس برحذر داشته اند.

در پاسخ به این سئوال که می پرسید راه چاره چیست باید بگویم که باز همان نگرش مینوی و انسانی، خردمندی و درست اندیشیدن، و دانایی و هستی شناسی و واقع نگری علمی است که درمان این دردهاست. در این مورد می توان صدها راهبرد و راهکار را مورد نظر قرار داد. مثلاً باید با قوت هرچه بیشتر، سپیدروزها و جشنهای ملی و فرهنگی و محلی و خانوادگی و فردی، از جشن بی همتای نوروز باستانی گرفته تا عروسیها و جشن تولدهای یک یک افراد خانواده را، به گرمی بسیار و با شادمانی برگزار کنیم و در بیشتر روزهای ماه و فصل و سال به سرور و شادی بپردازیم تا غمهای دیرین از ما برداشته شود، عادات بد از ما دور گردد، و راه زندگی شادمانه و سعادتمندانه را بپیماییم.

ما نیاز به دانایی و واقع نگری داریم، باید خردمندانه و فارغ از مغالطه گری بیندیشیم، و باید هویت و شخصیت خود را بازسازی کنیم تا رفتارمان درست شود، در واقع با مثالهای بیشمار می توان توضیح داد و هر یک از خوانندگان شما نیز می توانند مسائل خود را دسته بندی کنند و هر یک را با همین روش بررسی نمایند و راه حلهای ممکن و مناسب حال خود را بیابند.

ما انسانها در طی تاریخ طولانی خود اکنون به مرحله ای رسیده ایم که می توانیم انسانیت و خردمندی و واقع نگری علمی را بنیاد نگرش خود به هستی و انسان قرار دهیم. دانشهای مدرن به ما کمک کرده اند که زندگی بسیار بهتری از گذشته داشته باشیم. حال اگر انسانیت و خردمندی را نیز که در فرهنگ ایرانی ما جایگاه برجسته ای داشته است دوباره سازی کنیم و روش زندگی خود قرار دهیم پیام ارجمندی به عالم انسانی نیز ارائه خواهیم کرد. همچنین، در قرن اخیر علوم انسانی، خاصه دانش علمی روان‌شناسی رشد بی سابقه ای یافته اما چنانکه باید، بخصوص در کشور ما، محتوای ملی و بومی به خود نگرفته است و به صورت ادامه و گسترش فرهنگ کهن و زیبای ایرانی درنیامده است. ما می‌توانیم خانه زندگی فردی و جمعی خود را روی سه ستون انسانیت و خردمندی و واقع نگری علمی استوار کنیم و از این طریق از خود بپرسیم که چگونه باید زندگی کنیم؟ چگونه کار کنیم؟ چگونه وظایف شغلی خود را انجام دهیم؟ چگونه با دیگران رفتار کنیم؟ و همین طور، با شما آقای حلت عزیز، چگونه صحبت کنیم؟ و… به نظر من با این نگرش به هستی و به انسانیت می‌شود بسیاری از مشکلاتی را که از ابتدای این گفتگو درباره آنها سخن گفتیم حل کنیم.

منبع: www.lotfabadi.com

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.